English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3180 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
prestation U خدمتی که درزمان پیشین دربرابرمالیات انجام می دادند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
automated U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
landwehr U بخشی از ارتش المان وکشورهای دیگر که خدمت زیرپرچم را انجام دادند
I was tipped off . U به من رساندند (خصوصی خبر دادند ؟محرمانه اطلاع دادند )
eye service U خدمتی که فقط هنگام موافبت خوب انجام داده میشود نگاه عاشقانه
service records U سوابق خدمتی پرسنل خلاصه وضعیت خدمتی
panel U نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panels U نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
in the p U درزمان گذشته
on a dime <idiom> U درزمان خیلی کوتاه
when the chips are down <idiom> U درزمان مهم وخطرناک
the wheat was scanted U گندم را کم کم بیرون دادند
tea was served round U به همه چای دادند
we were ordered to stay U دستور دادند بمانیم
We were admitted gratis . U مفتی راهمان دادند
decay U کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
decays U کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
decayed U کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
mosaic d. U وضع احکام دینی درزمان موسی
decaying U کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
in service U خدمتی
They gave me permission by way of an exception ... U آنها به من استثنأ اجازه دادند ...
The crowd was pressing against the gate . U جمعیت به درورودی فشار می دادند
executory contract U قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
essoin U بهانه برای عدم حضوردردادگاه درزمان مقرر
decorations U نشان خدمتی
service records U پروندههای خدمتی
decoration U نشان خدمتی
fitness report U تعرفه خدمتی
duty status U وضعیت خدمتی
duty branch U رسته خدمتی
line of duty U مسیر خدمتی
leave year U سال خدمتی
qualification record U پرونده خدمتی
They shook hand and made up. U با یکدیگر دست دادند وآشتی کردند
I heard it through the grapevine. U افرادی به طورغیر رسمی به من آگاهی دادند.
The demonstrators were waving the flags. U تظاهر کنندگان پرچمها راتکان می دادند
jacobus U سکه زرکه درزمان جیمزیکم زدندوبهای ان از 02تا42شیلینگ بود
septuagint U ترجمه یونانی توریه بدست 07تن درزمان بطلیموس
servicae life U عمر خدمتی وسایل
security clearance U داشتن صلاحیت خدمتی
equipment logbook U دفترچه خدمتی تجهیزات
nonpay status U حالت انتظار خدمتی
service number U شماره خدمتی پرسنل
almonry U [قسمتی از ساختمان که خیرات و صدقات را در آنجا می دادند.]
annual efficiency index U شاخص کارایی سالانه خدمتی
fitness report U گزارش ارزیابی از نحوه خدمتی
dispatch route U جاده تحت کنترل خودی درزمان مشخص مسیر اعزام پرسنل
roundheal U عضو پارلمان انگلیس درزمان شارل یکم که سرش را ازته میزد
prize of war U کشتیها یا کالاهای به غنیمت گرفته شده در بندر یا دریا درزمان جنگ
The passenger was admitted into the USA. U به مسافر اجازه ورود به ایالات متحده آمریکا را دادند.
supererogation U زیاده روی درکار خوش خدمتی
annual average score U میانگین نمره سالیانه تعرفه خدمتی
discharge without honor U اخراج به علت عدم صلاحیت خدمتی
primitive U پیشین
one-time U پیشین
ventral U پیشین
antecedents U پیشین
anterior U پیشین
pristine U پیشین
antecedent U پیشین
previous U پیشین
fore U پیشین
primeval U پیشین
apriori U پیشین
ci devant U پیشین
our offer to render a service U حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
FatBits U انتخاب Mac Paint که به کاربر امکان ویرایش تصویر به صورت یک پیکسل درزمان میدهد
the days of old U روزگار پیشین
antecendent phenomenon U پدیده پیشین
the magi of old U مجوسیان پیشین
cerebra U مغز پیشین
cerebrum U مغز پیشین
cerebrums U مغز پیشین
primogenitors U نیاکان پیشین
foretime U روزگار پیشین
prior U پیشین جلوی
the old ways U رسمهای پیشین
past master U استاد پیشین
telencephalon U مغز پیشین
past masters U استاد پیشین
instatu quo U بحالت پیشین
early poets U شعرای پیشین
incisor U دندان پیشین
protext U عبارت پیشین
langsyne U در روزگار پیشین
olden U پیشین سابق
incisive tooth U دندان پیشین
to discharge someone without honor [from the army] U اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
old boys U دانش آموز پیشین
old boy U دانش آموز پیشین
incisive U دندان پیشین ثنایا
former U قالب گیر پیشین
paleocrystic U یخ بسته از زمانهای پیشین
orbital frontal cortex U قشر پیشین حدقهای
golden horde U سپاهیان مغول که در قرن سیزدهم اروپای شرقی رامورد تاخت و تاز قرار دادند
Dahomey U نام پیشین کشور بنین
to rest on ones laurels U بجایزههای پیشین خودخرسند بودن
to run the f. U جاده پیشین رادوباره رفتن
short timer U پرسنلی که عمر خدمتی کوتاهی از انها مانده و به سن بازنشستگی نزدیک هستند
track record U آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
track records U آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
constable of france U فرمانده کل قوادرغیاب پادشاهان پیشین فرانسه
og U الفبای پیشین و ایرلندی که 02 حرف داشت
future perfect U شامل زمان اینده نقلی که در انگلیس بصورت have willو have shall ساخته میشودونشانه خاتمه عمل درزمان اینده میباشد
sanhedrim U سهندرین :دادگاه وشورای عالی بنی اسرائیل دراورشلیم درزمانهای پیشین
fail U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
qui facit per alium facit perse U کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
like a duck takes the water [Idiom] U کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
out of place <idiom> U درجایی اشتباه ،درزمان اشتباه بودن
the vessel was put a bout U جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
failure U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
hush ship U کشتی جنگی که درجنگ بزرگ پیشین نهانی ساخته شده وبسیار کلان و تندرو بود
robot U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
gurantee U عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
silver star U نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
active status U وضعیت خدمتی پرسنل کادرارتش وضعیت فعال
moslem league U اولین حزب پاکستان که درزمان حیات محمد علی جناح که رهبر ان بود مقتدرترین حزب پاکستان محسوب می شد
phantom order U قرارداد تولید وسایل نظامی درزمان جنگ قرارداد تبدیل کارخانههای شخصی به کارخانجات نظامی
statement of service U خلاصه وضعیت خدمتی وضعیت خدمت
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
upward compatible U اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
non destructive cursor U صفحه نمایش که حروف پیشین را هنگام نمایش حروف جدید برگرداند
retention money U مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
querying U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
continues U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
mission , oriented U لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
performances U انجام
implements U انجام
fulfilment U انجام
implemented U انجام
commissioning U انجام
commission U انجام
accomplishment U انجام
implement U انجام
execution U انجام
completion U انجام
commissions U انجام
fulfillment U انجام
implementing U انجام
implementation U انجام
sequels U انجام
achievement U انجام
performance U انجام
achievements U انجام
terminuse ad quem U انجام
enforcement U انجام
sequel U انجام
effectuation U انجام
end all U انجام
compietion U انجام
implementation U انجام
consummation U انجام
at last U سر انجام
transaction U انجام
put on U انجام دادن
to bring to an issve U انجام دادن
honours U انجام تعهد
to be fulfilled U انجام گرفتن
accomplish U انجام دادن
fulfil U انجام دادن
accomplished U انجام شده
the d. of duty U انجام وفیفه
repeats U باز انجام
thrust line U خط حمله خط انجام تک
feasibility U توانایی انجام
honouring U انجام تعهد
actions U انجام کاری
accomplishes U انجام دادن
accomplishing U انجام دادن
pay U انجام دادن
honors U انجام تعهد
paying U انجام دادن
honored U انجام تعهد
pays U انجام دادن
honoring U انجام تعهد
action U انجام کاری
honour U انجام تعهد
sonsy U نیک انجام
honoured U انجام تعهد
make out <idiom> U انجام دادن
effect U انجام دادن
confrontational U انجام اعتصاب
fulfils U انجام دادن
fulfills U انجام دادن
fulfilling U انجام دادن
fulfilled U انجام دادن
effected U انجام دادن
successful U نیک انجام
manipulation U انجام با مهارت
Recent search history Forum search
1incentive
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
1A successful man is one who can lay a firm foundation with the bricks that other throw at him
1confinement factor
2actus reus
1The system has been solved by a coupled Poisson– Neumann algorithm. The resolution method consists of the linearization of the transport equations by the finite difference method. The actual version u
1روی پوسته تخم مرغ قدم برداشتن چه اصطلاحی در زبان انگلیسی دارد؟
1to take a spell at whell
1Success is not the key to happiness. Happiness is the key to success. If you love what you are doing, you will be successful.
1playing the game در مورد انجام ورزش چه معنی میدهد
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com